میخوام همه بدونن چقد دوست دارم ولی تو......

دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


kmohabat

ملیحه

kmohabat

http://kmohabat.loxblog.com

میخوام همه بدونن چقد دوست دارم ولی تو......

وقتی خوابی.................

میخوام همه بدونن چقد دوست دارم ولی تو......

من ملیحه 29 سالمه و خونه دارم شوهرمم علی اقا دانشگاه تدریس میکنن 9 سال قبل 30 مرداد بدو بدو رفتیم سر خونه زندگیمون.بعد 2سال برنیا جون دنیا اومد و شیرینی زندگیمون 2چندان شد.دخترم 2سالو نیمش که شد بارسا جون دنیا اومد و شدیم عیالوار.اما ماجرا چیز دیگه ای هستش که اگه حوصله کنین کم کم واستون مینویسم.

میخوام همه بدونن چقد دوست دارم ولی تو......

وقتی خوابی.................

گلم همیشه وقتی میخوابی مثل بچه ها

دوست داشتنی تر میشی

منم عاشق معصومانه خوابیدنتم

تا الان هیچ وقت نفهمیدی که وقتی میخوابی

میامو نگات میکنم

نازت میکنم

گریه میکنم

بوست میکنم

علی خودتم نمیدونی

وقتی خوابی چقد معصومی

کاش تو بیداری هم اینقد معصوم بودی...

 

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

                                       عاشقانه هایم را خواهم سرود

 

                                وتو هرگز نخواندی

                               و نخواهی خواند

                               اینجا شب من طولانیست

                              باور کرده ام دیگر

                           بی تو حتی اسمان هم ابری نیست...

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

حدود 6 سال قبل فکر کنم دی ماه بود که دخترمو باردار بودم و هنوز قضیه اولین دوست دختر علی ادامه داشت

 

اونروزش خیلی حالم بد بود

دلم گرفته بود.

علی به گوشه نشسته بودو اس میداد

منم داشتم دیوونه میشدم

کلی حرص خوردم

بلند شدم رفتم تو حیاط نشستم

من تلاشم این بود که وقتی باردار هستم عصبی نشمو گریه هم نکنم

تا رو بچم اثر بد نزاره.

ولی نمیتونستم تاب بیارم

بغض چنان گلومو فشار میداد که نگو....

زدم زیر گریه....

فک کنم 45 دقیقه ای بیرون گریه کردم

وای مگه اشکام تموم میشد!!!!!!!

فقط با خودم فکر میکردم که باید از زندگیش برم بیرون

از این حرفا دیگه.......................

کلی به خودمو انتخابم لعنت فرستادم

ارزو میکردم زمان به عقب بر میگشت ومن علی رو انتخاب نمیکردم

ارزو میکردم میمردم

و ....................

اصلا متوجه گذر زمان نشدم

که با دیدن یه بچه گربه که اومد روبروم نشست به خودم اومدم

دلم میخواست نازش کنم ولی از گربه ها میترسم

بلند شدم اومدم خونه.

دیدم علی هنوز داره اس میده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اتیش گرفتم.

اومدم کنارشو سرمو گذاشتم رو باهاش

دیدم دستشو رو موهام کشیدو گفت:چقدر سردی کجا بودی؟

بهش گفتم دیدم تو سرگرمی با گوشیت

منم حوصلم سر رفت رفتم بیرون نشستم

ناراحت شدو گفت هوا خیلی سرده نگفتی سرما میخوری؟

با ناراحتی گفتم مهم نی...

عصبانی شد و گفت کی گفته مهم نیست واسه من مهمه اگه واسه تو مهم نیست

 منم گفتم اگه واست مهمم بابقیه نباش!

و... از این حرفا دیگه......

بعدش رفتم بخوابم اومد کنارمو کلی مظلوم نمایی کرد و منو بغل گرفت.

یکم حرف زد تا خوابش گرفت تو این مدت من ساکت موندمو به حرفاش گوش دادم چون حرفاش تکراری بودن.

همشون....

وقتی خوابید زل زدم به صورتش نمیدونین چه حالی شدم

داشتم دیوونه میشدم از شدت علاقه ای که بهش دارم

میدونم خیلی ها تون درکم نمیکنین

حتی بعضیها بهم میگن دیوونه!

اشکال نداره مهم خداست که میدونه من چقدر علی رو دوست دارم

نمیدونین اونشبی چقد نگاش کردم و نازش کردمو بوئیدمش

شاید باورتون نشه ولی وقتی علی محل کاره

من لباساشو بو میکنم!!!!!!!!!!!!!!!

هر چند دقیقه هم بهش زنگ میزنم

خلاصه کنم

با اون که اون شبش ناراحتم کرد ولی من با اون شرایطم شبش نتونستم بخوابم

چراغ خواب روشن بودو مثل دیوونه ها بهش نگا میکردم

کاش یه لحظه منو میدیدی علیه من

کاش میدونستی چقدر خاطر تو میخوام

کاش اذیتم نمیکردی

کاش............

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:,;ساعت18:50;توسط ملیحه; | | نظر بدهید